کوچه باغ

سلام به کوچه باغ من خوش آمدید

کوچه باغ

سلام به کوچه باغ من خوش آمدید

نخودی پسر

 

 

 

 

 یکی بود  یکی نبود

غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود

روزی روزگاری پیرزن و پیرمردی تنها در کلبه ای دور از شهر  زندگی می کردند. یک روز که پیر زن مشغول پختن آش بود ناگهان از درون نخودهای آش یک نخود بیرون پرید و شروع کرد به صحبت کردن با پیر زن اون نخود اسمش "نخودی پسر"بود که از اون روز شد همه زندگی پیرزن و پیرمرد ،کمک دست پیرزن در خانه و کمک پیرمرد در مزرعه بود و همه کارهای اونهارو انجام می داد ........

حالا

اگه آدم در یک دنیای کوچیک مث نخودی پسر باشه و احساس کنه آدم مهمیه بهتره؟

یا

در دنیای بزرگی باشه و آدم کوچیکی باشه یعنی جزء کوچکی از یک دنیای بزرگ باشه

یا جزءمهمی در دنیایی کوچک ؟ 

 

 

 

 

نظرات 44 + ارسال نظر
(: دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:31 ب.ظ

سلام نخودی خاله پندار جون

سلام نخودی خاله

(: دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:50 ب.ظ

اینو بیشتر دوس دارم تا پسر خاله
منظورم خواهر زادست.. احساس خوبی داره
شما که مشکلی نداری؟
با خواهرتونم میدونم که مشکلی ندارن اگه بقیه ی خواهرا و خواهر زاده ها قبول کنن فقط میمونه قوانین فرزند خواندگی که اونم روند قانونیش طی میشه..نه..:)!

این نخودی پسرتونم خیلی نازه هااااااااااا !!در مورد مشکل شخصیتی منم اصلن نگران نباشین .. تعدد شخصیتام از حد گذشته.
در باره ی کلمه ی محو و ناپدید باید بگم خیلی ازش خوشم میاد

در ضمن این پروفایلتونم خیلی کمک نمیکنه.. میشه شما کمک بنمایید...
راجبه خصو صیات اخلا قی خودتون بگین.. ناسلامتی ما با هم فامیلیماااا

کدومو؟
راس می گی تعدد شخصیت داری؟
یعنی چند شخصیتی هستی؟

من روانپزشک آشنا دارم ها
بذار اول کمک کنم اختلال چند شخصیتی حل بشه بعد .....

ما تا حالا تو فامیل چند شخصیتی نداشتیم

(: دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:52 ب.ظ

به نظر من هر دو گزینه محتمل و مناسبه..

موافقم

(: دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:54 ب.ظ

یادم رفت بگم که فقط نباید نخودی باشی!!!!!!!!!!!!

ساکی سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ق.ظ

این روزا اینترنت به نوعی هر دو حالت رو ممکن کرده. می شه همزمان هم جزء کوچکی از دنیای بزرگ بود و هم به خاطر گستردگی ارتباطات دنیا رو کوچک احساس کرد و مهم شد.

البته من فکر می کنم در مقام کوچیک بودن آدما خیلی کوچیکترن که اگه از بالا نگاشون کنیم حتی دیده هم نمی شن منظورم از بالا آسمونه این کوچکی گاهی خیلی به آدم ارامش میده و هم اون بزرگیه

یلدا چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ب.ظ

من ترجیح می دم عضو مهمی از یک دنیای کوچیک باشم
چون به هر حال درسته که دنیام کوچیکه و لی دنیای من همونه و این خیلی خوبه که حس کنم تو دنیای خودم عضو مهمی هستم .

خب مهمی دیگه

خوده خودم پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:00 ق.ظ http://www.khodamokhodam.blogsky.com

ای نامرد!
باز مثه ستاره ی سهیل رد شدی ما نفهمیدیم!!!!!

خوده خودم پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:03 ق.ظ http://www.khodamokhodam.blogsky.com

حالا اینکه چیزی نیس! یه خانوم بزیم بوده سه تا بچه داشته.....
اسمشونم همون طور که مثطهزرید(!) شنگول و منگول و حبه ی انگور بوده

حالا شما فک کنید اگه جای منگول بودید چه حسی داشتید.....

( و با توجه به اینکه با این اسمه ضایش تو مدرسه همه مسخرش میکردن.....:( )

خب با قیافه مبدل بره بگه

خوده خودم پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:04 ق.ظ http://www.khodamokhodam.blogsky.com

میگم تو چرا اصا ازون شکلکا نداری؟!

یه جمله ی جدید: میگم تو چرا اصا ازون شکلکا داری ما نداریم؟!

از اینا؟
یه شکلک جدید از اینا؟

(: جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:22 ب.ظ

سلام خاله نخودی پسر خاله جون.
خاله ! نظرت راجبه شخصیت من اینجا چیه؟
توی فامیلتون شخصیت زیاد دارین که..
چرا برچسب بهم میزنی..
ینی میخوای بگی من مشکل روانی دارم..

راستی یه گله ازت دارم .چرا اینقد جواب سوالامو میپیچونی؟

اگه می خوای نخودی پسر خاله باشی باید عادت کنیا

(: جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 ب.ظ

من از روانشناس خوشم نمیاد ولی میتونیم یه بازیه روانشناسانه بکنیم:
خاله خصوصیات شخصیتی شخصیتای پسر خاله رو حدس بزنه چطوره؟!
یه سوال !
اینجا نذر خصوصی وجود نداره ؟!!!!

بازی بازی با خاله هم بازی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا داره به صندوق پستی بفرست

(: جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:30 ب.ظ

خب کمکم کن دیگه نخودی خاله جون
شخصیت هام بسی هم اکنون نیازمند یاری سبزتان میباشیم....

کدوم یکیشون نخودی خاله؟

(: جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ب.ظ

روی سخنم با خود خودم عزیز میباشد:
خود خودم جان ببین من ازون شکلکایی که نخودی خاله داره و شما ندارین دارماااا...






خاله م پارتی بازی کرده...

خب در این قسمت دل خودخودم کباب شد احتمالا
ولی کار خودشه

(: جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:50 ب.ظ

چی چیو کدومو؟؟؟

فک کنم شخصیتا قاطی شده؟سوال مبهمه

خوده خودم یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:33 ب.ظ

خب من این عسکرو(!) دوسش ندارم:(((((
حالا چجوری تا یه سال و نیمه دیگه که دوباره آپ کنی تحملش کنم؟!

خب هر وقت اومدی چشاتو درویش کن

خوده خودم یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:35 ب.ظ

آخه یکی از TAهامونم اینو گذاشته بود رو دسکتاپش!

تو می تونییییییییییییییییییییییی

خوده خودم دوشنبه 15 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:23 ب.ظ http://www.khodamokhodam.blogsky.com

ااااا!
شماها چقد نامردین(گریه ای هماننده شکلکهایه نداشته.....)

میثینکه من اینجا حققه آب و گل و کوچه باغ و خلاصه همه چی دارما:(

اصنشم منم میرم یه خاله ای پیدا میکنم که بهم ازینا خوشگلتر ترشو بده!
بدشم میرم متاد میشم میمیرم شما غصه میخورین::(((((

بابا ناراحن نباش این پسرخاله خودش شکلکل از خودش در وکرده اونوقت خواسته بین ما شکراب کنه

تو اینجا خیلییییییییییییییی خیلییییییییییییییی هستی

(: سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ب.ظ

سلام نخودی خاله
من خواهرزادتونم دیگه فقط پسر خاله صدام میکنن..
به چی باید عادت کنم ؟!!!!

سلام پسرخاله

(: سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 ب.ظ

میشه شماره ی صندوق پستی تونو لطفن زیرنویس کنید.

خب واسه اینکه گیج نشی نظرتو اینجا بذار بنویس خصوصی کس اونوقت می بینمش اما تو لیست نظرات تایید شده نمیاد تو وبلاگ ok?

(: سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ب.ظ

فرقی نمیکنه که نخودی خاله جون فقط یه روانپریش .. نه روانپزشک آشنا بفرس.. راستی روانشناس با روانپزشک فرقیم داره ؟

بعلهههههههههههه روانپزشک بینوا ۷ سال پزشکی خونده بعد ۲ یا ۳ سال تخصص اونوقت روانشناسه فقط ۴ سال تفاوت از زمین تا آسمان است روانپریشم که راه براه تو خیابون می تونی ببینی

(: سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 ب.ظ

چی چیو کار خودشه ؟!
مبهم کجا بود به این عیانی بیان کردم سوآلو..

یلدا سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:26 ب.ظ http://www.yalda_s84@yahoo.com


یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود
چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند.
او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید.
او برروی یک صندلی دسته‌دار نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.
در کنارش یک بسته بیسکوئیت و مردی نشسته بود که روزنامه می خواند.
وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.
پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.»
ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت آن مرد هم همین کار را می‌کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنش نشان دهد.
وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد:
«حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟»
مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد.
این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست!
او حسابی عصبانی شده بود.
در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.
وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را بردارد. ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!
خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد ... یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده را داخل ساکش گذاشته است.
در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت‌های اومی‌خورد خیلی عصبانی شده بود. متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت‌خواهی نبود.
- چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را بازگرداند...
سنگ ...
پس از رها کردن!
حرف ...
پس از گفتن!
موقعیت...
پس از پایان یافتن!
و زمان ...
پس از گذشتن!

زیبا بود و تامل برانگیز

(: جمعه 19 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:41 ب.ظ

سلام نخودی خاله
خوبی؟
یلدای عزیز متنی که بالا نوشتی خیلی قشنگو بامعنی بود.

خود خودم جان عزیز معذرت می خوام ...
می خوای بیام یواشکی بهت بگم که چه جوری شکلک بذاری؟

راستی خاله خواهرزاده ی شما دیگه نمیاد؟!


خوب





خواهر زادم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

(: جمعه 19 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:46 ب.ظ

خاله
وقتی بهم میگی نخودی خاله خیلی خوشم میاد..

(: چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:21 ب.ظ

سلام نخودی خاله جوون

سلامممم

خوده خودم جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:38 ق.ظ http://www.khodamokhodam.blogsky.com

میگم پسر خاله! یه شکلکی نداری که یه ریز فش بده(مثلا واسه دیر به دیر آپ کردن)؟!

نه نداره نیس که فامیلیم می دونم

خوده خودم جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ق.ظ http://www.khodamokhodam.blogsky.com

میبینی مارو نیازمنده اجنبیا(!) میکنی؟!!!!


چرا وبلاگ مورد نظر در سیستم بلاگ اسکای موجود نمی باشد. این ارور رو میده وبلاگت؟؟؟

(: شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:11 ب.ظ

خاله جوووون هنوز تا آخر ماه خیلی مونده هاااا
نمیخای آپ کنی..؟!
آخه این نخودی پسر......

گر صبر کنی ز غوره آپ سازی

(: شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:22 ب.ظ

کوشی پس خاله چرا از اینهمه شخصیت جویای احوال نیستی؟!اصصن نمیگی این خواهر زادت (خودمو میگم خونسردیتو حفظ کن باشه!)زندس یا مرده.....

ها کدوم خواهرزاده؟؟؟
اها ....

(: دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:11 ب.ظ

سلام نخودی خاله

سلام خودخودم جانجان ...ما کجا قیافمون به اجنبی میخوره!!
چرا دارم از همونا ولی خب تازه یکم روابطمون با خاله و... خواهرزاده.. خوب شده حیفم میاد بهم بخوره..
نه که این نخودی خالمم همچین یکککککککم حسسسسسسسساسه میگم شاید بهش برخورد کردو دیگه اصن آپ نکرد وگرنه که تا دلت بخواد
تازشم الان میخواستم بیام بگم چه جوری شکلکا رو بذاری که گفت:
وبلاگ مورد نظر در سیستم بلاگ اسکای موجود نمی باشد
راستی چی شدی؟! هااا چه بلایی سر ...

سلام پسرخاله


بقیه شم که با خودخودم بود

(: دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:17 ب.ظ

خاله خانوم
این ضرب الامثال جدیتو خودتابداع کردی که آپ نکنی هاااا؟!
باز جای شکرش باقیه که جواب نظرات همگان بی کم و کاست داده میشود....

اینجوریاس دیگه

(: دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:20 ب.ظ

تا یادم نرفته خاله جون چون میدونم که این واژه رو خیلی دوس میداری میگم ...
خواهرزاده خواهرررر زادددده

پسر خاله پسر خالههههههههههههههههه

خوده خودم دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ب.ظ http://nadaramke!

بیخیال!
ما دیگه الان بیخانمان شدیم!
احتمالا با این اوصاف دیگه وجوده خارجیم نداریم!!!!!
سخت بود! ولی من پکوندمش!
وبلاگو میگما!

نهههههههههههههههههه!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا؟؟آخه؟؟!!!!!!!۱
نه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بازم چرا آخه

(: دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:41 ب.ظ

سلام نخودی خاله خانوم جوون
چه عنوان بلن بالایی؟!!!!!!
خوبیییی؟
راستی چه بلایی سر خود خودم جانجان اومده؟
راس میگه پکوندمو اینااا؟!
چرا آخه؟؟

سلام نخودی پسرخاله خان
خوببببببببببببببببببب

نمدونم خودخودمه دیگه می پکونه یه هو
آخشو خودمم نمی دونم

خوده خودم سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:00 ب.ظ

حیف شد دیگه باید زودتر جلومو میگرفتی!
ازینا که میگیرن طرفو که نره جلو واسه دعوا! (انقده خوشم میاد!!!!!)
طفلی ازم پرسید مطمئنی؟! منم با کماله پرروییت گفتم پ چی فک کردی!!!!!
خلاصه که من هنو از حققه آب و گلم دس نکشیدما.....
مارا نیز به عنوانه یک خوده خود موجود(!) محسوب کنید!

ااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
البته تو دعوا زیاد روم حساب نکن
کی ازت پرسید ؟

تو برای من همیشه خود خودم می مونی...........

(: جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:46 ب.ظ

خاله
خاله
خاله خاااااااااااللللللله...:)
نخودی خاله جوون

هوم؟
هوم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

(: دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:25 ب.ظ

هنو آپ نکردی که نخودی خاله...

احتمالا
تا یک ماه دیگه نمی تونم البته کامنتارو می خونم

(: جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:58 ب.ظ

واقعن لطف می نمایید در حق اینجانب و بقیه ی حضار
راستی چرا خاله نمی تونی؟

بعدن می گم

(: جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:00 ب.ظ

یه سوال داشتم ...
منم اینجا حق آب و گل دارم خاله ؟!

(: جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:03 ب.ظ

راستی خاله هنوزم ماشین سواری حال میده بهت ؟
با ماشینت .. راستی ماشینت چیه هااا؟؟
میدونم که خیلی دوسش داری.

هیییییییییییی دیگه شده عادت

از کجا فهمیدی؟ دوسش دارم

خوده خودم دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:12 ب.ظ http://yejayi!

تازشم من رفتم یه جا دیگه!
اگه تونستی پیدام کنی...!!

(اگرم نتونستی بگو خوده خودم بهت میگم!!!!!)

کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خودت بگو

خوده خودم سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 ق.ظ

ااااا
توکه هنو پیدام نکردی!
بهت میگما!!!!!

بگو

Man چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ق.ظ http://www.tahnayiyam.blogfa.com

خب دیگه چون اصرار میکنی(!) بهت میگم!
این دفه خوده خودم نیستم! ایندفه منم!!!!!


راس می گی.............

(: چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:33 ب.ظ

سلام خاله خانومی
تازشم من خیلی چیزای دیگه میدونما مثلن میدونم ماشینت ممکنه که... چه رنگی باشه..(:

سلام پسرخاله
از کجا می دونی ؟
نکنه نفوذی داری؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد