کوچه باغ

سلام به کوچه باغ من خوش آمدید

کوچه باغ

سلام به کوچه باغ من خوش آمدید

ترس

 

 

 

روزی شاهزاده ای در بیرون شهر در حال قدم زدن بود که ناگهان بیماری وبا رو می بینه.از بیماری وبا می پرسه این بار قصد داری جون چند نفر و بگیری؟ 

بیماری وبا می گه:۱۰۰۰ نفر  

بار دیگه که شاهزاده وبا رو می بینه بهش می گه:تو به قولت وفادار نبودی و جون ۵۰۰۰ نفرو گرفتی!! 

وبا می گه:نه من به قولم وفا کردم و جون ۱۰۰۰ نفرو گرفتم اون ۴۰۰۰ نفر دیگه از ترس من مردن!!! 

 

 

 

 

وقتی همه خوابیم

 

 

 

 

شده تا حالا خیلی خیلی سرت شلوغ باشه؟خیلی زیاد حتی فرصت سر خاروند نم نداشته باشی بعد تو این هاگیر واگیر سرماخوردگی هم بگیری بعد مث بقیه قرص سرماخوردگی هم بخوری اما از بد قضیه این داروها شدیدا برات خواب آور باشه یعنی اگه به اندازه کافی نخوابی مث آدمایی که خمارن بشی،یعنی کلا زندگی رو بی خیال بشی اگه ترجمه داشته باشی می گی بی خیال،وترجمه اگه مال این ماه باشه می گی بی خیال بابا حالا ماه بعد چاپش می کنن ،چون فرصت خوابیدن به اندازه کافی نداری در واقع یه چند روزی رو بین خواب و بیداری طی می کنی حالا با این حال خماری و خواب آلودگی بشینی پشت فرمون چه ها که نمی شه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیروز پریروز بود که قرص سرماخوردگی رو خورده بودم و داشتم می رفتم سر کار ماشینم گرم کرده بودم و یک موسیقی ملایم نمی دونم مدت زمانی که چشام باز بود بیشتر بود یا وقتی که بسته بود،تقریبا رسیده بودم،تو یه خیابون باریک و شلوغ بودم یه پیکانی داشت از روبروم میومد همینطور که می رفتم یه هو آینه ماشینم گفت تُ..پ* با تخصصی که از ماههای اول رانندگیم داشتم این صدا یعنی آینه به اینه شدم با ضربه از نوع درجه دو (می دونید که آینه به آینه مث سپر به سپره که بهش شاخ به شاخم میگن= برخورد دوتا آینه) خلاصه نگاه نکردم چون خوابم میومد،از صداهه هم مطمئن بودم که آین نشکسته نه مال من نه مال طرف مقابل ولی واستادم فک کردم یکی داره میاد نزدیک ماشین یه آقایی خیلی عصبانی زد به شیشه، شیشه رو دادم پایین نگاش کردم گفت :نمی بینی؟

دوباره خواب آلود نگاش کردم بلندتر گفت:نمی بینی؟

یه کم از خوابم پریده بود با همون خونسردی و خواب آلودگی دقیق تر نگاش کردم که یعنی چته بابا آینه ها که نشسکسته نهایت جمع شده عین آینه خودم حالا با دست راستش می کنم ،این دفعه دیگه داد زد؟یعنی واقعا نمی بینی؟بیرونو نگاه کردم اثری از پیکانه نبود پس چش بود این آقای عصبانی با خونسردی گفتم :چی رو؟

با همون عصبانیت در حال انفجارش به خودش اشاره کردو گفت عمه منو؟

دلم سوخت براش،طفلی مردم اعصاب ندارن که،عمه اش رو از من میخواد من با این حالم اگه عمه مرحوم خودمم بیاد با چادر سفید از جلوم رد شه نمی بینم چه برسه به عمه اون.

با همون خواب آلودگیم گفتم متاسفم.آقای عصبانی جوش آورد و گفت واقعا که!چشاشم گرد شده بود و رفت منم رفتم کلی دلم براش سوخت طلفک جوونم بود از حالا اینجوری!!...........

وقتی رسیدم تو فاصله ای که داشتم تو پارکینگ  پارک می کردم به نظرم اومد آقای عصبانی یه کم آشنا بود آها این اصلا راننده  اون پیکان نبود که،تا جایی که ذهن خواب آلودم یاری می داد رانندهه مسن بود این داشت از خیابون رد می شد همون خیابون باریکه بین ماشین من و اون پیکانه،پیکانه توقف نکرده و رد شده این مونده وسط خیابون،من یا باید توقف می کردم تا به این نخورم یا اینکه !!!!!!!!!!!!!!!!1

بعععععععععععععععععععععللللللللللللللللللللللله آینه من و دست اون و ضربه از نوع دوم!!!!!!

_________________________________________________________

*توضیح:ضربه از نوع اول : تَ..پ یعنی آینه خورد ولی یا چیزی نشد یا فقط جهتش تغییر کرد خیلی مهم نیست می تونید نایستید و برید ،ضربه از نوع دوم با صدای همون تُ..پ یعنی محکمتر خورده که آینه احتمالا خوابیده و باید برگردونده بشه به حالت اول، بازم خسارت نداره می شه رفت. اما ضربه نوع سوم :تَ.ق یعنی شکست لطفا پیاده شید و خسارت یه آینه رو بسته به نوع ماشین بپردازید شانس بیارین ماشین خارجی نباشه.

(از تجربیات شخصی من در ماههای اول رانندگی که در برآورد ماشینا آینشونو حساب نمی کردم همه اینا رو چند بار تجربه کردم که البته حق چاپشم محفوظه !!!) 

زیر پوست شهر

   

 

حول و حوش ساعت 9 شب بود، داشتم می رفتم خونه و  اصلا تو این عالم نبودم که یه هو یک پیکان سفید مث برق از جلوم رد شد که اگه بموقع ترمز نکرده بودم ..!!

رانندش یه پسر جوونی بودکه با اون طرز رانندگیش سرو صدا ی(بوق) همه رو در آورده بود زیگزاگی وحشتناکی میرفت اصلا تو یه خط مستقیم حرکت نمی کرد با سرعت لایی می کشید ،البته من که دوباره برگشتم به همون عالم خودم از قضای فلکی پشت چراغ قرمز بهش رسیدم یه دختر و پسر کم سن وسال دیگه هم صندلی عقب نشسته بودن، کنجکاو شدم رفتم کاملا پشت سرش چراغای ماشین توی ماشینشو روشن کردن اول فکر کردم مسافرن اما اینا از یک مسافر معمولی خیلی صمیمی تر نشسته بودن اصلا نه!..........!!!!

البته رانندهه که چشمای گرد شده منو از تو آینش دید یه هو عین فنر از جا پرید و چراغ قرمزرو هم رد کرد اما من ناغافلی در آخرین لحظه که داشت از جلو چشمم در میرفت دیدم چیزی که نباید .......................

چشمام دیگه از تعجب قلمبه زده بود بیرون، ترسیدم (حالا نمی دونم چرا ترسیدم) که نکنه خدای نکرده اون چیزی که من دیدم یکی دیگه هم دیده باشه با همون قیافه بهتی و چشم از حدقه بیرون زده به ماشین کناریم نگاه کردم که مطمئن شم اون صحنه رو ندیده باشه ماشین کناریم یه آقای میانسالی با سمند مشکی و مث من تک سرنشین بود ازچشای گرد شدش معلوم بود که بععععللللللللللله دیده اما چشاش قلمبه نزده بود بیرون (براش طبیعی تر بود) سریع صورتمو برگردوندم خب حالا که دیده به من چه من که نبودم وبی خیالش شدم...

 اما اون بنده خدا(راننده همون سمنده) پشت سرم حرکت کرد و 2 تا بوق زد منم که آخرِ مثبت اندیشیم فکر کردم می خواد سبقت بگیره بهش راه دادم که رد شه اما رد که نشد که هیچ پیله هم شد اول یواش حرکت کردم تا خسته بشه اما دیدم دارم میرسم خونه و این طرف هم بدجور سریش شده، این بود که پامو گذاشتم روگاز و با سرعت نور ازش سبقت گرفتم خیلی  عقب مونده بود که یک پراید ........لف لف کنان راه رو بند اورد و طرف بهم رسید اومد از سمت راننده نزدیک ماشین ؛داشت یه چیزایی می گفت شیشه م رو پایین ندادم و نگاه هم نکردم  احتمالا می گفت تویی لیلی منم مجنونم ای گل ،خداییش  بعد ازیه روزکاری شلوغ یه مزاحم واقعا ضد حاله دوباره سرعتمو زیاد کردم به یه فرعی رسیدم یواش یواش جلو رفتم خیلی یواش جوری که ازم ردشه همچین که از سر فرعی گذشت سریع پیچیدم تو فرعی و هنوز از خوشحالی نقشم جیغ نزده بودم که یه هو مسیرشو دنده عقب گرفت و با سرعت دنبال من، دیگه حس جیمز باندیم بیدار شد و با سرعتی دیوانه وار ازش دور شدم و بعداز میدوون دوم وقتی دیگه خیلی فاصلش زیاد شده بود  پیچیدم به راست و سریع یه گوشه پارک کردم و چراغا رو هم خاموش، طرف هم که فکر میکرد من همچنان مستقیم و باسرعت میرم میدون رو مستقیم رد کرد چنان حالی کردم که نگو بعدشم ازیه مسیر میوون بر با خیال راحت رفتم خونه ...

حالا مشکل اصلی چی بود:

1-نبودن امکانات و کمبود فضاهای تفریحی و آموزشی و فرهنگی

2- کپی برداری از فیلم های جیمز باند و ماموریت غیرممکن1و2و3 و....

3-  مشکل اصلی:خونی که در رگ ماست 

4- هیچ مشکلی وجود نداشت (بایداپن مایند بود)

5-پرهیز از رفتن به یه عالم دیگه چون ممکنه همین عالم هم خبرایی باشه

6-نبودن جنبه و ظرفیت کافی در بعضی ها