کوچه باغ

سلام به کوچه باغ من خوش آمدید

کوچه باغ

سلام به کوچه باغ من خوش آمدید

اختیار

و آن وقت خدا چیزی به انسان داد

چیزی که هستی را مبهوت کرد و

کائنات را به غبطه واداشت.

انسان دست هایش را گشود و خدا به او "اختیار" داد.

خدا گفت :حال انتخاب کن .

زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی.

برو وبهترین را برگزین که بهشت

پاداش به گزیدن توست....

و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد.

رنج و نبرد و صبوری را.

و این آغاز انسان بود.

(عرفان نظر آهاری)

خوب بودن یا نبودن؟!!

  

یادمه چند سال پیش که نوجوون بودم برای هر کاری بهم می گفتن این کارو بکن تا برای خودت کسی بشی،یک الگوی خوبی هم که همیشه می آوردن نوه عموم بود دختر هم سن وسال خودم که تو شهرستان کوچیکی حوالی شهر زندگی می کرد این دختر از خروس خوون پا می شد و همه کارای خونه رو می کرد غذای باباش و برادراشو که می خواستن برن مزرعه آماده می کرد و قبل از اینکه بقیه اعضای خونواده بیدار بشن همه چی رو آماده می کرد وخودش می رفت مزرعه یا گاو می دوشید یاکارای دیگه. خلاصه تا بوق سگ کار می کرد جالبیش اینجا بود که صدا از سنگ در میومد اما از این دختر نه،حتی مادر یا باباش دعواش می کردن یا حتی با چوب یا سنگ میزدنش اما بازم هیچی نمی گفت واقعا" کلمه ای اعتراض نمی کرد گاهی گریه می کرد اما گاهی این کاررو هم نمی کرد.خلاصه تو ی خوبی و صبر زبون زد فامیل بود البته برای من و هم سن وسالام یک سئوال گنده بود که چرا این همه خوبه؟ مگه می شه؟ بالاخره اونم آدم بود 24 ساعته وقف کارای بقیه بود و بازم ناراضی بودن و عجیب تر اینکه در مقابل نارضایتی اونا هم حرفی نمی زد.در واقع توی محیط خودش ایده ال بود شاید همه ایده الهایی رو که بهش می گفتن سعی میکرد باشه و شاید خودش نبود.

 

فاطمه( یعنی همون دختر) چند سالی همین جوری بود تا اینکه شنیدیم مریض شده و آوردنش مشهد اولش فکر نمی کردیم که بیماریش حاد باشه اما وقتی فهمیدیم که دچار اسکیزوفرنی حاد شده و کارای عجیب غریب و حتی غیر عرفی شدید انجام می ده خیلی ناراحت شدیم و جالب اینجا بود که نا گهان همه دیگه حرفی از اون نزدن.

در واقع همه آدمهایی که مطابق نظرو ایده الهای اونا زندگیشو شکل داده بود رهاش کردن.

و بماند که بعد از این ماجرا از صبح تا شب می خوابید و کارای اون رو هم بقیه انجام میدادن.

هر چند که از اون موقع دیگه اعتقادی به خوبی مطلق یا هر صفت مطلق دیگه ای توی این دنیا و بین این آدمها ندارم اما می بینم که بارها و بارها ممکنه کاری رو انجام بدی فقط به این دلیل که عرفا" خوبه یا همه معتقدن که خوبه و اعتقادی بهش نداری یا نمی تونی در اون شرایط خاص انجامش بدی اما می پذیری و بعدش واقعا" توی یک هچل بزرگ می افتی.

کاش از همون بچگی مدام توی گوشمون نخونن که درس بخون تا برای خودت کسی بشی یا هر کاری رو به این دلیل بکن(که کسی بشی) بذارن ما همون هیچ کس واقعی خودمون باشیم بجای تظاهر کردن به خوبی یا کسی شدن اصلا" مگه نه اینکه بقول چاستین:" مغز هر کسی در جزییات و چین خوردگیهاش منحصر بفرده و نتیجه می گیره پس هر انسانی یونیک و منحصر بفرده " پس بهتر نیست ما همون  منحصربفردی در آفرینش خودمون رو حفظ کنیم و خودمون باشیم بجای اینکه تظاهر کنیم که کسی هستیم یا اینکه واقعا" در حد یک "آدم" مهم ِواقعی رشد کنیم.

شباهت انسان و کتاب

                     

 

 

بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند بعضی از آدمها غلط چاپی دارند،از روی بعضی از آدمها می توان مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها باید جریمه نوشت،بعضی از آدم ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی آن ها را بفهمیم و بعضی از آدم ها را باید نخوانده دور انداخت.

 درباره "شباهت انسان وکتاب"،قیصر امین پور